لبخند یوسف(ع)

برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخند زد .یهودا(یکی از برادران) پرسید چراخنده میکنی . اینجاکه جای خنده نیست . یوسف گفت:روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواندبه من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم :اینک خداواند همین برادران را بر من مسلط کرد. تا بدانم که نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد